سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فقر

 روزی یک مرد ثروتمند ، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان

دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آنها یک روز و

یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند.


 در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید:نظرت در مورد

مسافرت مان چه بود؟

پسر پاسخ داد:  عالی بود پدر!

پدر پرسید: آیا به زندگی آن ها توجه کردی؟

پسر پاسخ داد: فکر می کنم!

پدر پرسید:چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما د ر خانه یک سگ

 داریم و آن ها چهارتا . ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آ نها

ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها

بی انتهاست!!

در پایان حرف های پسر، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد 

متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم!! 

 

 






تاریخ : یکشنبه 92/4/9 | 6:13 عصر | نویسنده : MrGoorani | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.