گر نبود خنگ مطلا لگام
زد بتوان بر قدم خویش گام
ور نبود مشربه از زر ناب
با دو کف دست توان خورد آب
ور نبود جامه ی اطلس تو را
دلق کهن ساتر تن بس تو را
جمله که بینی همه دارد عوض
وز عوضش گشته میسر غرض
آن چه ندارد عوض ای هوشیار
عمر عزیز است ، غنیمت شمار
شیخ بهایی
معنی شعر عمر عزیز :
بیت اول: اگر اسبی که دارای زین و افسار طلایی باشد; نداشته باشیم
می شود با پاهای خود قدم زد و راه رفت.
بیت دوم: اگر لیوانی از طلا ی خالص نباشد
با دو کف دست هم می توان آب خورد
بیت سوم: اگر پیراهنی از پارچه های گران بها و قیمتی نداشته باشیم
پیراهن کهنه و قدیمی که پوشاننده ی تن انسان باشد برای تو کافی است
بیت چهارم: هر چیزی که می بینی جای گزین دارد و عوض دارد
و از دگرگونی و جای گزین آن هدف انسان ها میسر شده است
بیت پنجم: آن چیزی که عوض و جای گزین ندارد
عمر گران بهاست که ما باید قدرش را بدانیم