نابینایی در شب، چراغ به دست و سبو بر دوش، بر راهی می رفت .
یکی اورا گفت : تو که چیزی نمی بینی چراغ به چه کارت می آید؟
گفت : چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند
و سبوی مرا نشکنند.
بهارستان جامی
تاریخ : یکشنبه 92/6/31 | 12:8 عصر | نویسنده : MrGoorani | نظرات ()