دو کس رنج بیهودی بردند و سعی بی فایده کردند:
یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد.
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتر
* * *
علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن
* * *
ملک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران کمال یابد.
* * *
هر که در حال توانایی نیکویی نکند، در وقت ناتوانی سختی بیند.
نادان را به از خموشی نیست و اگر این مصلحت بدانستی، نادان نبودی.
* * *
هر که با داناتر از خود جدل کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است.
* * *
یکی را از حکما شنیدم که می گفت : هرکز کسی به جهل خویش
اقرار نکرده است مگر آن کسی که چون دیگری در سخن باشد ، هم
چنان تمام ناگفته، سخن آغاز کند.
سخن را سر است ای خردمند وبن
میاور سخن در میان سخن
خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش
نگوید سخن تا نبیند خموش
(گلستان سعدی)