الهی!
کار آن دارد، که با تو کاری دارد.
یار آن دارد، که چون تو یاری دارد.
او که در دو جهان تورا دارد، هرگز کی تورا بگذارد!
عجب آن است که، اوکه تورا دارد، از همه زارتر می گذارد!
الهی!
در سر گریستنی دارم دراز!
ندانم که از حسرت گریم یا از ناز!
گریستن از حسرت، بهره یتیم و گریستن شمع، بهره ی ناز!
از نازگریستن، چون بود؟ این قصه یی است دراز!
(خواجه عبدالله انصاری)
الهی!
شاد بدانیم که اول تو بودی و ما نبودیم. کار تو در گرفته و ما نگرفتیم.
قیمت خود نهادی و رسول خود فرستادی.
هرچه بی طلب به ما دادی به سزاواری ما، تباه مکن!
الهی!
گهی به خود نگرم ، گویم: از من زارتر کیست
گهی به تو نگرم، گویم: از تو بزرگوارتر کیست؟
خواجه عبدالله انصاری
الهی!
گرزارم، در تو زاریدن خوش است،
ورنازم، به تو نازیدن خوش است.
الهی!
شاد بدانم، که بر درگاه تو می زارم،
بر امید آنکه روزی در میدان فضل، به تو نازم.
یک نظر در من نگری، و دو گیتی به آب اندازم.
(خواجه عبدالله انصاری)
الهی!
بنده با حکم ازل، چون بر آید؟
و آنچه ندارد چه باید؟
جهد بنده چیست؟
کار، خواست تو دارد.
الهی!
ای سزای کرم!
و ای نوازنده ی عالم!
نه با جز تو شادی است،
نه با یاد تو غم .
(خواجه عبدالله انصاری)
الهی،
دانایی ده که از راه نیفتیم
و بینایی ده که در چاه نیفتیم.
الهی!
آفریدی رایگان و روزی دادی رایگان،
بیامرز رایگان که تو خدایی نه بازرگان.
الهی!
بنیاد توحید ما خراب مکن
و باغ امید ما بی آب مکن.
الهی!
می بینی و می دانی
و برآوردن می توانی.
الهی!
بود و نابود من تورا یکسان،
از غم مرا به شادی رسان.
(خواجه عبدالله انصاری)