سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اینجا هم همینطور!!!


پیرمرد روی نیمکت نشسته بود و کلاهش را روی سرش کشیده بود و
استراحت می کرد. سواری نزدیک شد و از او پرسید:
هی پیری! مردم این شهر چه جور آدمهاییند؟
پیرمرد پرسید: مردم شهر تو چه جوریند؟
گفت: مزخرف !
پیرمرد گفت: اینجا هم همینطور!
بعد از چند ساعت سوار دیگری نزدیک شد و همین سؤال را پرسید.
پیرمرد باز هم از او پرسید :مردم شهر تو چه جوریند؟
گفت: خب ! مهربونند.
پیرمرد گفت: اینجا هم همینطور !!!!






تاریخ : جمعه 92/3/24 | 10:58 صبح | نویسنده : MrGoorani | نظرات ()

راز خوشبختی

تاجری پسرش را برای آموختن راز خوشبختی نزد خردمندی فرستاد . پسر
جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به قصری زیبا بر
فراز قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود آنجا زندگی
می کرد.
ادامه مطلب...




تاریخ : دوشنبه 92/3/20 | 12:3 عصر | نویسنده : MrGoorani | نظرات ()

سخاوت

"پسر بچه ای وارد بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست . پیشخدمت یک
 لیوان آب برایش آورد . پسر بچه پرسید

یک بستنی میوه ای چند است »

  پیشخدمت پاسخ داد .« 50 سنت »

ادامه مطلب...




تاریخ : دوشنبه 92/3/20 | 11:2 صبح | نویسنده : MrGoorani | نظرات ()

آن سوی پنجره

در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند . یکی از بیماران
اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . تخت
او در کنار تنها پنجره اتاق بود . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد
و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد . آنها ساعت ها با یکدیگر
صحبت می کردند؛ از همسر، خانواده، خانه ، سر بازی یا تعطیلاتشان با هم
حرف می زدند

ادامه مطلب...




تاریخ : شنبه 92/3/18 | 8:6 صبح | نویسنده : MrGoorani | نظرات ()

یک ساعت ویژه

مرد دیروقت ، خسته از کار به خانه برگشت . دم در پسر پنج ساله اش را دید
که در انتظار او بود:
? سلام بابا ! یک سئوال از شما بپرسم؟
? بله حتمأ. چه سئوالی؟
? بابا ! شما برای هرساعت کار چقدر پول می گیرید؟
مرد با نا راحتی پاسخ دا د: این به تو ارتباطی ندارد . چرا چنین سئوالی
می کنی؟
ادامه مطلب...




تاریخ : شنبه 92/3/18 | 7:45 صبح | نویسنده : MrGoorani | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.