در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند . یکی از بیماران
اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . تخت
او در کنار تنها پنجره اتاق بود . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد
و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد . آنها ساعت ها با یکدیگر
صحبت می کردند؛ از همسر، خانواده، خانه ، سر بازی یا تعطیلاتشان با هم
حرف می زدند
ادامه مطلب...
تاریخ : شنبه 92/3/18 | 8:6 صبح | نویسنده : MrGoorani | نظرات ()
مرد دیروقت ، خسته از کار به خانه برگشت . دم در پسر پنج ساله اش را دید
که در انتظار او بود:
? سلام بابا ! یک سئوال از شما بپرسم؟
? بله حتمأ. چه سئوالی؟
? بابا ! شما برای هرساعت کار چقدر پول می گیرید؟
مرد با نا راحتی پاسخ دا د: این به تو ارتباطی ندارد . چرا چنین سئوالی
می کنی؟
ادامه مطلب...
تاریخ : شنبه 92/3/18 | 7:45 صبح | نویسنده : MrGoorani | نظرات ()